فارغ از نکاتی که در مورد فیلم خواهم گفت، فصل نرگس دو دستاورد مهم برای شخص بنده داشت. اول آنکه فهمیدم هنوز هم میتوان فیلمی ساخت که مخاطب را هر چند برای لحظاتی کوتاه بخنداند؛ بدون آن که مخاطب ابتذال بشنود و یا ببیند و دوم هم این که کارگردان میتواند یک درام خوب ایجاد […]
فارغ از نکاتی که در مورد فیلم خواهم گفت، فصل نرگس دو دستاورد مهم برای شخص بنده داشت.
اول آنکه فهمیدم هنوز هم میتوان فیلمی ساخت که مخاطب را هر چند برای لحظاتی کوتاه بخنداند؛ بدون آن که مخاطب ابتذال بشنود و یا ببیند و دوم هم این که کارگردان میتواند یک درام خوب ایجاد کند و در آن از مشکلات اجتماعی بگوید بدون این که سیاهنمایی کند و در فیلم خود همه را بدبخت و مفلوک نشان دهد و یا به اصطلاح فیلم را به سمت #ژانر_فلاکت سوق دهد و علاوه بر همهی اینها، مخاطب از درام فیلم لذت ببرد، کمی متاثر شود و به فکر فرو رود تا در نهایت بتواند عادلانه قضاوت کند، بدون این که حس کند از احساساتش سو استفاده شده است!
از این مقدمهی مهمتر از متن عبور کنیم و به فیلم بپردازیم.
«فصل نرگس»، فیلمی با موضوع اهدای عضو است و از معضلات اجتماعی با چاشنی دیدگاه فرهنگی صحبت میکند و تمام طبقات و افراد جامعه ایران را مخاطب قرار میدهد. «فصل نرگس» چهار طیف از زندگی افراد طبقات مختلف اجتماعی را به صورت موازی روایت میکند و با بهکارگیری المان هایی همچون «دستهگل نرگس» و «جدول کلمات متقاطع» سعی میکند تا میان این چهار خانواده ارتباط برقرار کند. البته در آخر فیلم کارگردان شاه کلید اصلی که فصل مشترک این روایتهای موازی میباشد را رو میکند که در واقع غرض اصلی وی از این فیلم است.
در مورد بازیها میتوان گفت که خانم آذربایجانی توانسته به خوبی شخصیتپردازی کرده و از بازیگران سرشناسی که در فیلم حضور دارند، به خوبی بازی بگیرد. برای مثال امیر آقایی و ریما رامینفر که برای مدت تقریبا زیادی در فیلم همسفر هستند، توانستهاند جذابترین زوج فیلم را بسازند و به واسطه فضاسازی مناسب و تم طنزآلود دیالوگها، مخاطب را کاملا با خود همراه کرده و او را سرگرم سازند.
البته نمیتوان به سادگی از کنار شعارزدگی و توخالی بودن بعضی از دیالوگها گذشت و همچنین کلیشهای بودن نقش خانم رامینفر را هم نمیتوان در نظر نگرفت؛ اما بازیهای بسیار خوب و شخصیتپردازی و فضاسازی مناسب، تا حد زیادی توانستهاند دو ایراد مذکور را کاملا تحت تاثیر خود قرار دهند.
نکتهی مثبت دیگر فیلم این است که با توجه به موضوع احساسی فیلم، «فصل نرگس» هرگز به سمت سوء استفاده از احساسات مخاطب متمایل نشده و به خوبی توانسته حرف خود را منتقل کند.
به زعم بنده دو ایراد دیگر در فیلم وجود دارد که جوابی برای آن نیافتم. اول این که به نظر فیلم ریتم منسجمی نداشت به طوری که بیست دقیقه ابتدایی فیلم بخاطر ریتم کندی که داشت مخاطب را کاملا خسته کرده بود ودر عوض انتهای فیلم که کارگردان حرف نهایی خود را میخواهد بزند و «اهدای عضو» را رابط بین شخصیتهای فیلم معرفی کند، به قدری ریتم تند است که مخاطب کاملا گیج شده و احتمالا تا دقایقی پس از اتمام فیلم به این مسئله فکر خواهد کرد که کبد چه کسی، به چه کسی اهدا شده بود!
نکته دوم و پایانی در رابطه با پایانبندی فیلم و اصرار خانم آذربایجانی بر پایان خوب میباشد که ثمرهاش تند شدن ریتم فیلم و پایان یافتن مشابه فیلمهای تلویزیونی معمولی بود.
در نهایت علیرغم بازیهای خوب و فیلمنامه قابل قبول به نظر نمیرسد فصل نرگس از مدعیان اصلی سیمرغ باشد ولی در چنین جشنواره معمولی و بیروحی، این فیلم با امیدواری و حس زنده بودنی که در مخاطب ایجاد میکند، توانایی درخشیدن و پدیده شدن را دارد.
منتقد:
«محمدحسن وکیل»