«شماره ۱۷ سهیلا»، بیشتر از آنکه یک اثر زیبای داستانی باشد، بیشتر شبیه یک مستند کسلکنندهی بلند است که گویی بازنویسی شده و برایش یک روایت داستانی هم نوشتهاند تا ضعفهای انتقال پیامهای فیلم جبران شود. این ضعفها، حول شخصیت چندگانهی سهیلاست که از ابتدای فیلم تا انتهای آن خیلی عجیب، به هر دری میزند […]
«شماره ۱۷ سهیلا»، بیشتر از آنکه یک اثر زیبای داستانی باشد، بیشتر شبیه یک مستند کسلکنندهی بلند است که گویی بازنویسی شده و برایش یک روایت داستانی هم نوشتهاند تا ضعفهای انتقال پیامهای فیلم جبران شود.
این ضعفها، حول شخصیت چندگانهی سهیلاست که از ابتدای فیلم تا انتهای آن خیلی عجیب، به هر دری میزند تا از طریق موسسه همسریابی یک همسر مناسب برای خودش پیدا کند و حرفهای سازندهی فیلم درباره مشکلات ازدواج در ایران در همین گیر و دارها گفته میشود. علت این عطش سهیلا، بالا رفتن سن اوست و همین نگرانش میکند که در صورت ازدواج، نتواند فرزنددار شود.
او حتی سراغ دوست پسرهای خود در ایام نوجوانی میرود. ایامی که همهی آنها را به یک دلیلی رد کرده و انگار الان نوبت آنهاست که دست رد به سینه او بزنند!
فیلم، خیلی ناگهانی تمام میشود. آنقدر ناگهانی و بیدلیل که شما قبل از پخش تیتراژ که پرده نمایش سیاه میشود، تصور میکنید حتما مشکلی در پخش به وجود آمده، اما وقتی تیتراژ پایانی به نمایش در میآید ، مطمئن میشوید که حدود ۹۰ دقیقه، پای صحبتهای فیلمی نشستهاید که نه نقطه اوجی دارد و نه پیام مناسبی که درخور یک اثر داستانی باشد!
به نظر من، «شماره ۱۷ سهیلا» میتوانست یک فیلم کوتاه ۲۰ دقیقهای خوب باشد و من واقعا تعجب میکنم که جشنواره پر ادعایی مثل فجر، چگونه این فیلم را در بخش سودای سیمرغ پذیرفته است!
منتقد:
«محمدمهدی قاری»